جدول جو
جدول جو

معنی می گلی - جستجوی لغت در جدول جو

می گلی
(کَ)
دهی است از دهستان کوهمره سرخی بخش مرکزی شهرستان شیراز، واقع در 91هزارگزی جنوب باختر شیراز با 318 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آی گل
تصویر آی گل
(دخترانه)
آی (ترکی) + گل (فارسی) گلی چون ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لی لی
تصویر لی لی
(دخترانه)
ظریف و شکننده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مه گل
تصویر مه گل
(دخترانه)
ماه گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سی گل
تصویر سی گل
(دخترانه)
سی عدد گل
فرهنگ نامهای ایرانی
نوعی حرکت و جست و خیز که یک پا را بالا نگه دارند و با یک پای دیگر بروند
فرهنگ فارسی عمید
منسوب به میکال، رجوع به میکال و میکائیل شود
لغت نامه دهخدا
مترادف لالا، لفظی که در عروسیها و جشنها زنان در ابراز شادی و انبساط خاطر ادا کنند و غالباً مکرر آرند لی لی لی لی،
- لی لی به لالای کسی دادن یا گذاردن، با او هماهنگی کردن یا به خواهشهای بی اساس او اهمیت دادن
لغت نامه دهخدا
(لَ لَ / لِ لِ)
تعتاب. نام بازیی است. و آن یکپا برداشته و با پای دیگر جهیدن. یک لنگه (در تداول مردم قزوین). و رجوع به لی لی کردن شود
لغت نامه دهخدا
(مَ/ مِ)
دارای بوی باده. که بوی می دارد
لغت نامه دهخدا
سارق، لفاف، پارچۀ توشک بی حشو آن، آستر و رویۀ توشک و لحاف به هم دوخته که هنوز پنبه یا حشو دیگر در آن نکرده باشند، (یادداشت مؤلف)، به منزلۀ آستر است در توشک و متکا یا بالش، آنچه حشو و پر کنۀ توشک یا متکا یا بالش را در آن ریزند و سپس بر روی آن رویه کشند ومعمولاً از پارچۀ پست تر سازند نظیر متقال و غیره
لغت نامه دهخدا
(لَ)
دهی است از دهستان علیشروان بخش بدرۀ شهرستان ایلام، واقع در 75هزارگزی خاوری ایلام با 100 تن سکنه. آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(مَرْ یَ گُ)
گیاهی است از تیره نعناعیان به ارتفاع 30 تا60 سانتیمتر که بصورت انبوه وخودرو در نواحی بحرالرومی و نیز در کنار رودخانه های ایران میروید و در باغچه ها نیز بعنوان گیاه زینتی کاشته می شود. این گیاه ریشه ای به رنگ مایل به قهوه ای و شاخه های چهار گوشه متعدد و پوشیده از کرک دارد. سالویا. سلوی. سلبی. خرنه. مریمیه. سالبیه. شالبیته
لغت نامه دهخدا
(گَ گَ)
دشکی که در گهواره گذارند (لهجۀ قزوینی) ، دنگ کوچک که زیر طبق و روی سر گذارند (لهجۀ قزوینی)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی از دهستان چناورد بخش آخورۀ شهرستان فریدن. واقع در 20هزارگزی جنوب خاور آخوره و 12هزارگزی راه عمومی مالرو. کوهستانی، سردسیر. دارای 413 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و حبوبات و تریاک و پشم و روغن. شغل اهالی زراعت و گله داری راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
مرکّب از: بی + گه + ی، نابموقع. نه بوقت خود. بی وقت. (یادداشت مؤلف)،
لغت نامه دهخدا
(مَ گَ)
دهی از دهستان میانلو است که در بخش شیروان شهرستان قوچان واقع است و 106 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
خالدار، مینکلیغ، منگلی، (سنگلاخ)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ بِ)
می به. شراب به. شراب بهی: هرکه از او (از مشمش = زردآلو) تازه بخورد باید که سرکنگبین انگبین از سر وی بخورد یا می بهی. (الأبنیه عن حقایق الادویه). و رجوع به می به شود
لغت نامه دهخدا
بازیی است باین طریق که یک پارا بالا نگهدارنه و با پای دیگر راه روند تعتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مینگلی
تصویر مینگلی
خالدار
فرهنگ لغت هوشیار
مرموک از گیاهان گیاهی است از تیره نعناعیان بارتفاع 30 تا 60 سانتیمتر که بصورت انبوه و خودرو در نواحی بحرالرومی ونیز در کنار رودخانه های ایران میروید و در باغچه ها هم بعنوان گیاه زینتی کاشته میشود. این گیاه ریشه ای برنگ مایل به قهوه یی و شاخه های چهارگوشه متعدد و پوشیده از کرک دارد. برگهای آن متقابل و برنگ سبز روشن و ضخیم و دارای شبکه ای از رگبرگها است که در سطح تحتانی پهنک برجسته بنظر میاید. برگهای قاعده ساقه دمبرگ دراز دارند و بیضوی و نوک تیز و کم و بیش دندانه دار هستند ولی برگهای فوقانی تقریبا بدون دمبرگ و کوچکتر و نوک تیزند. شاخه های فوقانی این گیاه در هرسال از بالا خشک میشوند و منحصرا شاخه های پایین آن باقی میمانند. گلهای آن که در فاصله ماههای خرداد و تیر ظاهر میشوند بصورت سنبله یی در قسمت انتهایی شاخه ها میباشند و هر سنبله دارای 3 یا 4 دسته گل است. گلبرگهایش آبی مایل به بنفش و بندرت سفیدند. برگهای مریم گلی بسبب دارا بودن اسانس دارای اثر نیرو دهنده و بمناسبت واجد بودن تانن مقوی است و در موارد سوء هضم و همچنین رفع عرق شبانه مسلولین مصرف میشود. اسانس این گیاه مایعی است زرد مایل به سبز و دارای بویی مخصوص و نیز دارای یک ستون بنام سالویل است سالویا سلوی گیاه تشنک خرنه مریمیه شالبیته سالبیته. یامریم گلی کوهی. یکی از گونه های مریم گلی است که آنرا قویسه و مریمیه بری نیز نامند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منگلی
تصویر منگلی
خالدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد گلی
تصویر بد گلی
زشترویی مقابل خوشگلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لی لی
تصویر لی لی
پوشال یا پیزر که به عنوان لایی به کار می رود
لی لی به لالای کسی گذاردن: از کسی تعریف و تمجید کردن، کسی را بی خود لوس کردن، ناز او را کشیدن
فرهنگ فارسی معین
((ل ل))
نوعی بازی کودکانه که در آن تنها با یک پایشان حرکت و پای دیگر را بالا نگه می دارند
فرهنگ فارسی معین
خرد و ریز چوب
فرهنگ گویش مازندرانی
یک نفس آواز خواندن
فرهنگ گویش مازندرانی
گل گاوزبان
فرهنگ گویش مازندرانی
قطعه قطعه کردن چوب های کفلت، قطعه قطعه تکه تکه
فرهنگ گویش مازندرانی
اضافه بر سازمان، بیش از مقدار مقرر
فرهنگ گویش مازندرانی
نوک، نوک تیز داس و سایر ابزار برنده در کشاورزی، تیغه
فرهنگ گویش مازندرانی
راه بام، سوراخ ورود به بام، بام
فرهنگ گویش مازندرانی
چیزی اندک، ذره ای بی مقدار
فرهنگ گویش مازندرانی
خر زهره
فرهنگ گویش مازندرانی